سیمرغ بی همتا

با اشتیاق می نویسم:

عشق زیباست...... می گویم عاشقم......می شنوی و می گذری.

می خوانم دلم تنگ است......هم آوا می شوی همدل نه!

فریاد می زنم...با نگاهی مبهم سکوت می کنی. دلم می لرزد!

امروز خاموشم...نه شوق نوشتن دارم ٬ نه توانایی گفتن .

نوشته هایم را می خوانم...گونه هایم  خیس می شود.

گفته هایم را به یاد می آورم و مرتب خاطره هایم را مرور می کنم.

با آوازم همدل می شوی...اکنون آواز من از حنجره ی فرشتهاست.


ساکت و بی صدا با نگاهی مبهم..... دلم می لرزد!

خدایا سکوت نکن در برابرم طاقتی برام نمونده.

 

نوشته شده در دو شنبه 12 دی 1390برچسب:,ساعت 14:29 توسط بی همتا | |

رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!

نوشته شده در دو شنبه 12 دی 1390برچسب:,ساعت 14:16 توسط بی همتا | |

گاه جلوی اینه می ایستم...

خودم را در ان میبینم ...

دست روی شانه هایش می گذارم ...

و میگویم چه تحملی دارد ...

دلت...!

نوشته شده در دو شنبه 12 دی 1390برچسب:,ساعت 14:5 توسط بی همتا | |


Power By: LoxBlog.Com