سیمرغ بی همتا
با اشتیاق می نویسم: خدایا سکوت نکن در برابرم طاقتی برام نمونده. رد پاهایم را پاک می کنم کم آورده ام ...! گاه جلوی اینه می ایستم...
عشق زیباست...... می گویم عاشقم......می شنوی و می گذری.
می خوانم دلم تنگ است......هم آوا می شوی همدل نه!
فریاد می زنم...با نگاهی مبهم سکوت می کنی. دلم می لرزد!
امروز خاموشم...نه شوق نوشتن دارم ٬ نه توانایی گفتن .
نوشته هایم را می خوانم...گونه هایم خیس می شود.
گفته هایم را به یاد می آورم و مرتب خاطره هایم را مرور می کنم.
با آوازم همدل می شوی...اکنون آواز من از حنجره ی فرشتهاست.
ساکت و بی صدا با نگاهی مبهم..... دلم می لرزد!
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
خودم را در ان میبینم ...
دست روی شانه هایش می گذارم ...
و میگویم چه تحملی دارد ...
دلت...!
Power By:
LoxBlog.Com |